مجری وب

مرجع آموزش مجری گری و مطالب مناسب برای اجرای برنامه.

مجری وب

مرجع آموزش مجری گری و مطالب مناسب برای اجرای برنامه.

مجری وب

به نام حضرت دوست
سلامی به زیبایی فصل بهاران و به گرمای فصل تابستان و به دلکش بوذن آوای خوش پرندگان تقدیم حضور شما میهمانان و بازدیدکنندگان ارجمند.
با توجه به نیاز جامعه امروز به مجری و مجریگری و با در نظر داشتن پیشرفت روز افزون این هنر در سطح جامعه ، و نیز با توجه به کمبود مرجعی جامع برای مراجعه اهل این هنر ، بر آن شدیم تا مرجعی جامع برای مجریان و آنانی که دوست دارند این هنر را بیاموزند ایجاد نماییم.
امید است در سایه عنایات حضرت حق در این راه پیروز باشیم.
گروه مجری وب

بایگانی

نزدیک غروب بود، ابومحمد ـ امام حسن عسکری ـ کسی را نزد من فرستاد و از من برای افطار دعوت فرمودند. کارهایم را رها کردم و به خانه حضرت عسکری (علیه‌السلام) رفتم و ازعلت این دعوت سؤال کردم؟ به من فرمود: عمه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجت خود را به دنیا خواهد آورد. پرسیدم: مادرش کیست؟

فرمود: نرجس. گفتم: خداوند مرا فدای شما کند، من کوچکترین اثر و نشانه‌ای از حمل در او نمی‌بینم!! فرمود: همانست که گفتم.
حکیمه خاتون گفت: وارد اتاق شدم سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون سلامم را جواب داد و گفت: بانوی من! بانوی خاندانم! چگونه‌ای؟ در چه حال هستی گفتم: بلکه تو بانوی من و خاندان من هستی.
نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: این چه گفتاری است عمه جان!؟
گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسری عطا می‌کند که سرور و آقای هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنیدن این کلام خجالت کشید و از حیا سرش را پایین انداخت.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و خوابیدم. نیمه‌های شب بود برای نماز شب برخاستم و پس از خواندن نماز شب دوباره به رختخواب رفتم. در تمام این مدت، نرجس مشغول استراحت بود و خبری نبود. بعد از مدتی او نیز بیدار شد نماز شبش را خواند و دوباره به رختخواب باگشت.
من که نگران بودم از اطاق بیرون آمدم به آسمان نگاهی افکندم، دیدم صبح کاذب دمیده ولی هنوز خبری نشده و نرجس خاتون مشغول استراحت است در دلم دچار تردید شدم، که ناگهان امام حسن عسکری (علیه‌السلام) از اطاق مجاور بانگ زد: عمه جان شتاب نکن، که امر نزدیک است.
نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بیدار شد. به سویش دویدم و گفتم: ترا به خدا، چیزی احساس می‌کنی؟ فرمود: آری، عمه جان!
گفتم: بر خود مسلط باش که وعده خدا نزدیک است.
آنگاه لحظاتی او را ندیدم گویی پرده‌ای بین من و او آویخته شده بود بعد از سپری شدن آن لحظات، احساس کردم که حجت خدا به دنیا آمده است.
سپس فرزند نرجس خاتون ـ حجت خدا را دیدم که به سجده افتاده است. او را در آغوش گرفتم دیدم پاک و پاکیزه است در همان لحظه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) مرا صدا زد و فرمود: عمه جان! پسرم را نزد من بیاور.
مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بردم، امام، نور دیده‌اش را بغل کرد و او را بر سینه چسبانید و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گویی از زبان خود به او شیری داد. سپس دست مبارکش را بر دیده‌ها، گوشها و مفاصل بدنش کشید و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن! بی درنگ حجت خدا که لحظاتی از تولدش می‌گذشت سخن آغاز کرد:
به یگانگی خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شهادت داد و بعد به امیرمؤمنان و یکایک امامان سلام و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید، به او هم سلام گفته، دیگر ساکت شد. آنگاه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به من (حکیمه خاتون) فرمود: عمه جان! او را پیش مادرش ببر، پس او را نزد مادرش بردم. سپس فرمودند: عمه جان! روز هفتم نیز نزد ما بیا.
حکیمه خاتون می‌گوید: صبح همان روز به محضر امام رسیدم و عرض ادب کردم. پرده اتاق نرجس را کنار زدم که مولود مسعود (امام زمان علیه السلام) را یکبار دیگر زیارت کنم، او را در گهواره خود ندیدم.
به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) گفتم: فدای تو شوم، سید و مولای من چه شد؟! فرمود: او را به کسی امانت سپردم که مادر موسی، پسرش موسی را به او سپرد.
شاید مراد حضرت این بود که او را به حفظ و حراست خدا در حریم قدس سپردم.
حکیمه خاتون فرمود: روز سوم ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای دیدن آن چهره دلربا دلم تنگ شد، به خانه امام عسکری (علیه‌السلام) و به اتاق نرجس خاتون رفتم از آن مولود نشانی نیافتم. نرجس خاتون را دیدم نشسته و گهواره‌ای با پوشش سبز در کنار او قرار داشت.
سپس به محضر امام عسکری (علیه‌السلام) شرفیاب شدم، امام که می‌دانست من به دنبال حضرت مهدی می‌گردم فرمودند: عمه جان! او در کنف حمایت و تحت عنایت و رعایت حضرت پروردگار است تا روزی که خداوند او را اذن ظهور دهد.
عمه جان! هنگامی که من از دنیا رفتم، و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد داستان ولادت را بازگوی. ولیکن باید این داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفی بماند. که خداوند ولی خودش را از دیدگان مردم غایب خواهد کرد و از بندگانش مخفی نگه خواهد داشت. کسی او را نخواهد دید تا روزی که جبرئیل رکاب اسبش را بگیرد. تا خداوند کاری را که شدنی است انجام دهد (زمان ظهور حضرت فرا رسد).
از سخنان حکیمه خاتون استفاده می‌شود که هرگاه دلش برای امام عصر (علیه‌السلام) تنگ می‌شده به دیدار او می‌رفته و در توصیف صورت و لحن امام عصر (علیه‌السلام) می‌گوید: هرگز سیمایی زیباتر از سیمای او ندیده بودم. و زبانی شیرین تر از لحن او نشنیده بودم و عطری خوشتر از بوی او استشمام نکرده بودم.
ـ امام عسکری (علیه‌السلام) و انتشار خبر ولادت حضرت مهدی (علیه‌السلام)
در حالیکه امام عسکری (علیه‌السلام) و خانواده‌اش در مراقبت شدید خلیفه عباسی بودند و دشمنان مترصد به دنیا آمدن حضرت مهدی (علیه‌السلام)، برای از بین بردن او بودند ولی حجت دوازدهم در سامرا به گونه‌‌ای که هرگز احدی از دشمنان آگاه نشوند، درخانه امام عسکری در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان ۲۵۵ هجری پیش از آفتاب دیده به جهانه گشود که همیشه آفتاب را پشت سر نهد.
امام حسن عسکری (علیه‌السلام) نیز با تمام قدرت به پخش و نشر خبر ولادت آن حجت خدا پرداخت چرا که دیگر کسی نتواند منکر ولادت و وجود او گردد.
فعالیتهای امام عسکری (علیه‌السلام) در انتشار تولد با سعادت حضرت مهدی (علیه‌السلام) بدین شرح بود:
۱ـ جناب حکیمه خاتون را که بانوی با عظمتی بود و در میان بنی هاشم شریفترین بانو، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، زاهده، عابده، و سر آمد بانوان شیعه در عصر خود بود دعوت می‌کند که آن شب را در خاندان امامت سپری کند و شاهد عینی ولادت آن مهر تابان باشد.
۲ـ قابله‌ای از غیر شیعه دعوت می‌کند که گواه ولادت آن حجت خدا باشد، تا حجت بر عده‌ای از صالحان اهل سنت تمام شود، که همین بانو موجب شیعه شدن عده‌ای از افراد خانواده‌اش شده است.
۳ـ مولود مسعود را (حضرت مهدی علیه السلام) در مناسبتهای گوناگون به افراد مورد اعتماد از یاران و شیعیان عرضه می‌نمود، تا حجت خدا را با چشم خود ببیند و دیگر سخن دشمنان را درباره انکار او باور نکنند. ۴ـ حضرت مهدی (علیه‌السلام) را در همان سن طفولیت در جمع شیعیان حاضر می‌کرد که در حضور پدر پرسشهای آنان را پاسخ دهد، اموال آنان را دریافت نماید و میان آنان داوری کند.
۵ـ امام عسکری (علیه‌السلام) نامه‌های فراوانی به شهرهای دور دست همچون: مدینه، بصره، قم ارسال می‌کند و در آنها شیعیان خالص را به ولادت حجت دوازدهم بشارت می‌دهد.
۶ـ گوشت و نان فراوان خریداری کرده، به عنوان عقیقه فرزند گرامیش مهدی (علیه‌السلام) در میان شیعیان سامرا تقسیم می‌کنند.
۷ـ حضرت عسکری (علیه‌السلام) گوسفندانی را به خارج از سامرا می‌فرستاد تا به عنوان عتقیقه فرزندش ذبح کرده، اطعام نمایند.
خلاصه کلام اینکه خانواده امامت از هیچ فرصتی در انتشار خبر ولادت با سعادت آن یگانه هستی مولود غفلت ننمود و پیش از رحلت امام حسن عسکری (علیه‌السلام) خبر ولادت حجت خدا در دورترین نقاط جهان اسلام به گوش شیعیان خاص و افرادی صالح از غیر شیعه رسیده بود.[۱]

متن مجری نیمه شعبان

میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت

میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمت

عامل وصل من و تو ذوق بارانی بود

میرسد روزی که با حال بکا می بینمت

میرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه و

در کنار خانه ی امن خدا می بینمت

من امید وصل دیدار تو را دادم به دل

یوسف گمگشته ی خیرالنسا می بینمت

یابن طاها یابن یاسین یابن طور آقای من

شاه دین حبل المتین کهف الوری می بینمت

امپراطور زمین و آسمان بالانشین

در کنار سفره ی بیچاره ها می بینمت

در میان خلق و خوی آدمی شایسته ی

مهربانی های قلب مصطفی می بینمت

سجده های ناب طولانی برایت ارثیه ست

من تو را سجاد بر سجاده ها می بینمت

حجت اللهی و بس علم لدنی نزد توست

باقرالعلم بدون انتها می بینمت

مکتب شیعه نشان بیرقش دست شما

صادقی و صادق آل عبا می بینمت

کظم غیظ آدابی از رفتار هر روزت بود

در مقام بندگی آقا، رضا می بینمت

دست خالی آمدم ردم نکردی یا جواد

شاه جود و بخشش و اهل سخا می بینمت

گوشه چشمی کن شبی تاکه مسلمانم کنی

هادی بیگانگان و رهنما می بینمت

العجل الساعه و الغوث یابن العسگری

منجی زندانی دام بلا می بینمت

وعده ای داده ای و میدانم هرجا میشود

ذکر وخیر ساقی لب تشنه ها می بینمت

ماه پیروزی خون بر تیغ و تیر و نیزه ها

غرق حزن و ماتم و شور ونوا می بینمت

بانی غم های عاشورایی شیب الخضیب

هر شب ماه عزا در روضه ها می بینمت

پابه پای عمه جانت آمدی تا نینوا

زائر سرهای روی نیزه ها می بینمت

کودکی وصل فراق یار یادم داده است

بر دلم افتاده امشب یا ابا می بینمت

کار و باری با من عاصی نداری نازنین ؟

اربعین، صحن و سرای کربلا می بینمت

متن مجری گری برای نیمه شعبان

ریسه ها را محکم می بندیم،

و از رنگین کمان چراغ ها،روزنه امید در دلهامان سوسو می زند.

همه شاد کام و شیرین کام.دلهایمان روشن است،چون این چند روز باورمان شده به یادمان هستید.

این چند روز با هم مهربان تر شدیم .بابا ها کمتر به سر بچه ها داد می زنند.دل همه می خواهد کار خیر بکند.دل بدست بیاورند،نه اینکه دلی بشکنند.

بوی شما می آید((آقا جان))

هم در خانه،هم محله و هم کوچه و بازار

همیشه به یادمان هستید،

اما؛این چند روز باور کرده ایم که شما به یادمان هستید

متن مجری برای ولادت امام زمان

روزی که می آیی و جهان را عوض می کنی، قوانین دنیا هم عوض می شوند. تو با خودت کلمات جدید و ادبیات جدید و قوانین جدید می آوری. قوانین جدید تو را در کتاب ها نمی نویسند. آن قوانین، روح جهان را عوض می کنند و صورت دنیا زیبا می شود. آدم ها به آن قوانین عمل نمی کنند. بلکه خودشان روح آن قوانین اند. این قوانین ساده و فراموش شده آدم ها را نجات خواهد داد. دنیا را نجات خواهد داد. و به ما خواهد گفت که امیدمان به آمدن روزهای بهتر، واقعی بوده است!

آن روز

بی چشمداشت بودن لبخند

قانون مهربانی است

روزی که روی قیمت احساس

مثل لباس

صحبت نمی کنند

پروازهای خشک شده ، آن روز

از لای برگ های کتاب شعر

پرواز می کنند

و خواب در دهان مسلسل ها

خمیازه می کشد

روزی که سبز، زرد نباشد

گل ها اجازه داشته باشند

هرجا که دوست داشته باشند

بشکفند

دل ها اجازه داشته باشند

هرجا نیاز داشته باشند

بشکفند

آیینه حق نداشته باشد

با چشم ها دروغ بگوید

دیوار حق نداشته باشد

بی پنجره بروید

آن روز، دیوار باغ و مدرسه کوتاه است

تنها، پرچینی از خیال

در دوردست حاشیۀ باغ می کشند

که می توان به سادگی از روی آن پرید

روز طلوع خورشید

از جیب کودکان دبستانی

روزی که باغ سبز الفبا

روزی که عشق آب ، عمومی است

دریا و آفتاب

در انحصار چشم کسی نیست

روزی که آسمان

در حسرت ستاره نباشد

روزی که آرزوی چنین روزی

محتاج استعاره نباشد

متن مجری گری ولادت امام زمان

زمان گذشت و قلبم گواهی می دهد که به یقین تو می آیی.

تو می آیی و آیینه های زنگار گرفته قرن ها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد.

تو می آیی و قلب های سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنی بخش خود نورانی خواهی کرد.

تو می آیی و دلم را خویشاوند تمام پنجره های جهان می کنی.

تو می آیی و چشمان جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند می زنی.

تو می آیی و فریادهای فرو خفته ستمدیدگان جهان را معنا می بخشی.

تو می آیی و گوش جهان را که از فریادهای گوشخراش شیاطین کفر و الحاد کر شده است، با زمزمه روح بخش محبتت نوازش می کنی.

تو می آیی و من خوب می دانم که روزی از همین دریچه که سال هاست بسته مانده است، جوانه ای خواهد رویید؛ جوانه ای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمان های آبی حضور تو سر بر خواهد آورد.

تو می آیی و زمین در زیر پای تو از شادی می شکفد.

تو می آیی و رودهای احساس، از دستان پر مهر نسیم، بر منتظران واقعی ات جاری می شوند.

ای تجلی مهر خداوند در زمین! شوره زار خشک دل های خسته مان در انتظار نوازش نرم نگاه پر مهر توست!

سوار سبزپوش آرزوهای ما! روایت گر فتح و پیروزی مسلمانان! وارث بدر و حنین! ذوالفقار حیدر در دستان توست و نرمی کلام مصطفی از زبان تو جاری می شود.

یا حُجّهُٔ اللّه علی خلقه!

هلا نگاه تو باران ترین باران ها

ببار بر در دل تبدار این بیابان ها

بگو که پنجره بر دوش، تا کجا آخر

سکوت و صبر تو و پرسش خیابان ها

چه قدر این دل بر باد رفته ام خوانده است

تو را زحنجره زخمی نیستان ها

با سلام
اولین برنامه اندروید گروه تخصصی وسا ، با عنوان آموزش فن بیان ، مجری گری و گویندگی تولید و در محیط بازار اندروید منتشر شد.
این نرم افزار حاوی نکات و دروس کلی برای بیان بهتر و فن بیان و نیز آموزش تخصصی مجریگری و گویندگی می باشد.



توضیحات در کافه بازار :
اشتباه نکنید، این نرم افزار فقط یک نرم افزار تخصصی نیست ، نرم افزاری است که برای همه مفید است ، برای ارتباطی بهتر و موثر تر با دیگران!

توجه : به زودی آپدیت های بعدی با مطالب جدید منتشر خواهد شد.

نرم افزار آموزش فن بیان ، مجری گری و گویندگی  کاری از گروه تخصصی وسا است.

این نرم افزار با هدف کمک به عموم مردم جهت ارتباطی بهتر و موثر تر و البته علاقه مندان به رشته های مذکور تهیه و تولید گشته.

مراحل مختلف تهیه و تولید این نرم افزار ، اعم از جمع آوری و نگارش و ویرایش مطالب زیر نظر امیرحسین احمدنیا ، مجری ، گوینده و خبرنگار انجام شده است.

امشب که تمام آسمان می لرزد       

                 ماه است که با فرشتگان می لرزد

یک دل که هنوز باورش نیست فراق         

       در لحظه ی جانسوز اذان می لرزد

----------------------

ای ماذنه ! آن موذن هرشب کو ؟           

           ای چاه صدای دلخوش یارب کو ؟

ای مسجد کوفه از تو می پرسم من            

        همصحبت خوب حضرت زینب کو ؟

-----------------------

این مرد به درد و داغ عادت کرده است      

      بر غربت خود عرض ارادت کرده  است

مانند فرشتگان معصوم  خدا              

             دیده است خدا را و عبادت کرده است

چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم
برات من  شبی آمد  که در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم
شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم
تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم
دعایی بود و تحسینی، درودی  بود و آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم
تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم
نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن
اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم
الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن
ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم
علیرضا قزوه

پهن شد سفره ی احسان، همه را بخشیدی
باز با لطف فروان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد ،
رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی
گفته بودند به ما سخت نمیگیری تو...
همه دیدیند چه آسان همه را بخشیدی
یک نفر توبه کند با همه خو میگیری
یک نفر گشت پشیمان همه را بخشیدی
این گنهکاری امروز مرا نیز ببخش
تو که ایام قدیم ، آنهمه را بخشیدی
حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه ی شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره میخورد ولی تا گفتم
" جان آقای خراسان " ، همه را بخشیدی
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت "حسین جان " همه را بخشیدی

اهل روزه واقعی تقوا پیشه گانی هستند که انبان بطن را از نان تهی و از انوارهای آسمانی آکنده می سازند و با توسل به قرآن و تمسک به اهل بیت و در پرتو عنایات و برکات این ماه، سنگ سراچه دل را با الماس آب دیده سفته و رازهای خود را با صاحب حق و خدای سبحان گفته و سر به آستان ربوبی نهاده و با رب الکریم خود به نجوا می نشینند و برترین و والاترین گوهر را «صوم» و والاترین و بالاترین فرصت را «رمضان» می دانند :

 

ماه ضیافت رودررو

    از جسم بهترین سکناتی صلات بین

                      و ز نفس بهترسین سکناتی صیام دان

                                    گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب

                                                   که در رکوع باش چو بر مرکز آسمان

   

                                                                                                 خاقانی

 

 «رمضان» نردبان ترقی و معراج انسانی به عالم والا و بالا،  و به سان اسب تیزرو و تندپایی است که با استعانت از آن می توان راه عشق و تعالی را پیمود و آن را برای صعود زیربنا قرار داد و از خوان نعمت های الهی جلوس و از مائده های ربانی و سمواتی آن بهره برد.

ماه ضیافت رودررو

    گر تو را سودای معراج است بر چرخ حیات

    دان که اسب تازی تو همت در میدان صیام

 

    بر سر خوان های روحانی که پاکان نشسته اند

    مر تو را هم کاسه گرداند بدان پاکان صیام

 

                                                                          مولانا

 

    و به سان پرچم و بیرقی است که پادشاه رحمت و عطوفت در پی آن در حال حرکت است و لشکر ایمان پس از هزیمت و شکست مرکز و قلب لشکر ضلالت، حاکم می شود...

 

      و  «رمضان»، چشمه رحمت الهی را در وادی دل های انسان های حق طلب جاری و به مثابه خانه تکانی دل از گناهان و سیئات و مزین کننده چهره شخصیت انسانی در پرتو عبادات و فراهم کننده مسیر دل های انسان ها و سرود وصل و اتصال به معبود در قلوب مومنان و سالکان طریق الهی است.

 

ماه ضیافت رودررو

    خدمت خاص نهانی تیر نفع و زود سود

    چیست پیش حضرت درگاه این سلطان، صیام

    مولانا

    روزه حفظ دل است از خطرات

    پس بود با مشاهده افکار

    عطار

    و اینک «رمضان» است و ماه ضیافت رودررو و امید استفاده و بهره مندی از نعمات و عنایات بی انتهای معنوی اش. بدانیم که در مهمانی فضل الهی، نخوردن هدف نیست، بلکه وسیله ای برای رشد روح و عروج روح به ملکوت است و نباید از کسانی باشیم که ازاین ماه رحمت، دست مان از الوان نطع کرم بی انتهای کردگار خالی باشد و بیاموزیم که همه اعضا و جوارح مان باید دعوت کریمانه و مهربانانه حق را اجابت کنند و دل و قلب و جسم را از منازعه، حسد، مجادله، ظلم، بی خردی و دل تنگی تهی سازیم و به فرموده امام سجاد (ع) در دعای فرا رسیدن ماه رمضان که:

  1. خدایا! بر محمد و آل او رحمت فرست و شناخت و فضیلت این ماه و بزرگداشت حرمتش و خودداری از محرماتش را به ما الهام نما و ما را به روزه داشتنش با حفظ اعضاء از نافرمانی ات و به کار گرفتن آنها در این ماه به گونه ای که خشنودت سازد مدد فرما تا با گوش هامان به سخن لغوی گوش ندهیم و با چشمان مان به تماشای لهوی ننشینیم و دست های مان را به حرامی نگشاییم و به سوی کاری که ممنوع است گام برنداریم و زبان مان مگر به حدیث ذکر تو، گویا نشود و شکم هایمان غیر آنچه حلال فرموده ای فرا نگیرد.
  2. (دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه) 
  3. ماه ضیافت رودررو

و از آنانی نباشیم که به مصداق «چه بسا روزه دارانی که از روزه خود جز تحمل گرسنگی نصیبی ندارند» (حکمت 145 نهج البلاغه)

... اینک ماییم و موسم تجلی حقیقت و فصل رحمت، مبادا که آفتاب عید هویدا گردد و دست مان از سفره بی انتهای الهی خالی. و از ریزش ابر فضل و بخشش خداوند بر کویر خشکیده دل های ما بی نصیب.

بیایید این فرصت یک ماهه را غنیمت شماریم و دعوت کریمانه حق را اجابت و انبان تهی خود را از توشه های این ماه برای هنگامه سخت و صعب حشر و حساب عقبا پر سازیم.

ای خجستگی زمان !

ای شکوه لحظه ها !

ای رمضان بزرگ!

سراغت را از گنجشکها گرفتم و گفتند که می آیی.

حالت را از بنجره برسیدم و باسخ داد که بر می گردی .

در کنار گلدان یادت کردم و غنچه ها شکفتند .

در آینه ، جست وجویت کردم و تمام قد ،لبخند زد .

بر سجاده نامت را بردم و تسبیح به رقص آمد .

در باغ ، صدایت زدم و درختها تعظیم کردند .

این تکاپوها به جبران عظمت اذان معطری است که هر سحر ، خانه ها را با خداپیوند می دهند. 

این ارادت ها همه برای تو بودند و به احترام طراوت لحظه های افطارت .

این شوقها در پاسخ مهرورزی های مهربانی است در شبهای بزرگ بارش نور و وحی و محبت. شبهایی که ترتیل دوست داشتن های آن بالا نشین نزدیک ، همه را بی خویش می سازد .

این زمزمه ها مقدمه نجوای "یا رب یارب"  دلسوختگانی است که در شب های " قدر"  به بامداد دیدار چشم می دوزند .  

 تو ماه مهربان  خدایی  که باز هم به خانه هایمان آمده ای . خوش آمدی ! تنهایی ام را دیدی و آمدی تا با تو بگویم  طاقت یک لحظه دوری ات را ندارم. تا بپرسم آیا دوری تو تاوان آن صبحی است که به گلها سلام نکردم و یا آن شبی که بی وضو به ماه ، چشم دوختم؟

ای مهمان عزیز این دلهای پر از امید !

اینک خویش را به من نزدیک کن بی آنکه شرمنده  ام سازی و دستی بر موهایم  بکش بی آنکه اشک شوقم را از گونه هایم بزدایی .

آمین ای رمضان مبارک و عزیز !

چشمه چشمه نور می روید و آسمان در آسمان اجابت گسترده می شود .

او که بخواهد همه چیز شدنی است حتی پروانه شدن . حتی شکفته شدن یک غنچه و پاک شدن یک آلوده  ... و اینک  آن آلوده  منم .

 آلوده ای که از زشتی ها به تنگ آمده است .

 روسیاهی که جرات نگاه کردن به آسمان ندارد .

 شب زده ای که چشم از ماه می دوزد .

خوابیده ای که از بیداری می هراسد .

حکایت من حکایت دانش آموزی است بازیگوش و سربه هواست که با شنیدن نام امتحان  تنش می لرزد. ...

شاید برای شما هم پیش آمده که در محل کار یا دانشگاه یا هنگام تدریس و ...، قرار باشد مطلبی را ارائه دهید. از شیوه ی ارائه، پاورپوینت و خود محتوا که بگذریم، می رسیم به نبایدهای ماجرا، یعنی به طور ساده یعنی حرف هایی که اگر موقع ارائه به زبان نیایند، وجهه شما بهتر حفظ می شود

-1هرگز نگویید: امروز خیلی خسته ام!
خیلی از مواقع جملاتی نظیر "همین دیروز به من خبر دادند"، "تازه از سفر برگشتم و خیلی خسته ام" یا جملات مشابه را در کنفرانس ها یا جلسات ارائه شنیده اید. نکته این جا است که برای مخاطبین اصلا مهم نیست که شما خسته اید یا نه، آنها آمده اند بهترین شما را ببینند. اگر واقعا آمادگی ندارید خیلی راحت جلسه را لغو کنید، یا قرصی، قهوه ای، چیزی میل کرده و سپس به جلسه ی ارائه بروید.
 
2-هرگز نگویید: بعدا به این موضوع بر می گردیم!
اگر مخاطبین شما مشتاقانه خواهان تعامل با شما هستند، و از شما سوالی می پرسند، یا خواهان توضیح در مورد مطلب خاصی هستند، از این موقعیت استثنایی استفاده کنید. هرگز نگویید "در اسلاید بعدی به سوال شما جواب می دهم"، بلکه همان لحظه از موقعیت استفاده کنید، به اسلاید بعدی بروید و مخاطبین خود را هشیار نگه دارید، و آن ها را به تعامل بیشتر تشویق کنید.
 
3-هرگز نگویید: صدای مرا می شنوید؟ یک دو سه... یک دو سه!
خیلی از مردم این گونه صحبت شان را شروع می کنند. تق تق روی میکروفون می زنند تا چک کنند صدا درست است یا خیر. اساسا این چک کردن صدا وظیفه ی شما نیست. شما کار خودتان را بکنید. اگر صدا مناسب نبود، آرامش خود را حفظ کرده، با خودتان تا سه بشمارید، دوباره شروع کنید. در اغلب موارد مشکل در همین مرحله حل می شود. اگر مشکل همچنان وجود داشت، به آرامی به کنار صحنه بروید و از مسئول صدا پیگیری کنید. برگردید، به مخاطبین تان لبخند بزنید و با اعتماد به نفس تمام منتظر حل مشکل بمانید.
 
4-هرگز نگویید: من شما را نمی بینم، نور خیلی شدید است!
بله، خیلی مواقع از شدت نور سالن شما مخاطبین خود را درست نمی بینید. اما این مسئله ربطی به مخاطبین تان ندارد، و اساسا برای شان مهم نیست که شما می بینیدشان یا نه. پس به همان تاریکی خیره شوید، لبخند بزنید و کارتان را انجام دهید، و یا اگر دوست داشتید قدم زنان به سمت مخاطب حرکت کنید تا بهتر او را ببینید. اگر شدت نور خیلی آزاردهنده است، دستان خود را از جلوی چشمان تان بردارید و محترمانه از مسئولین سالن بخواهید به موضوع رسیدگی کنند.
 
5-هرگز نگویید: از آنجا اسلایدها خوانا هست؟!
طبق یک قانون نانوشته، بهتر است فونتی که استفاده می کنید، دو برابر سن مخاطبین تان باشد! به طور مثال اگر اکثر آن ها 30 سال دارند، فونت 60 ایده آل است.
 
6-هرگز نگویید: بگذارید این قسمت را بلند برای تان بخوانم!
قرار دادن متن زیاد بر روی یک اسلاید، به طوری که مخاطبین تان برای خواندن آن وقت زیادی صرف کنند، به خودی خود کار بسیار اشتباهی است. حال تصور کنید که شما برای آنها بلند از روی اسلاید بخوانید! این حتی از اولی هم بدتر است. سعی کنید متن هر یک اسلاید هایتان از چند کلمه تجاوز نکند، و بقیه مطالب را حفظ کنید، زیرا در غیر اینصورت مخاطبین تان شروع به خواندن از روی اسلاید می کنند و به شما گوش نمی دهند.
 
7-هرگز نگویید: تلفن ها/تبلت ها/ لپ تاپ ها را خاموش کنید!
دیگر زمان آن گذشته است که به مخاطبی بگویید دستگاه های خود را خاموش کند. شاید تا چند سال پیش هم اشکال نداشت، ولی الان در دوران دیگری زندگی می کنیم.
 
شاید آنها بخواهند بر روی تبلت های شان یادداشت برداری کنند، آنچه در سالن می گذرد را توئیت کنند، صدای تان را ضبط کنند، یا فیسبوک شان را چک کرده، کمی هم بازی کنند! تنها از آنها بخواهید که دستگاه های شان را روی حالت بی صدا قرار داده و شما هم با تمرکز بالا به بهترین شکل ممکن کار خود را انجام دهید.
 
-8هرگز نگویید: لازم نیست چیزی یادداشت کنید یا از اسلایدها عکس یگیرید، کل اسلاید ها را در سایت می گذارم!
خیلی خوب است که شما کل مطالب ارائه داده شده تان را بر روی سایت قرار می دهید یا ایمیل می کنید، اما بهتر است اجازه دهید هر کس هر کاری دوست دارد انجام دهد! یادداشت برداری به بسیاری از افراد در به خاطر سپردن مطالب کمک می کند. در ضمن، قرار بر این است که اسلاید های شما حداقل کلمات و جمله ها را شامل شود. پس اصولا ممکن است به درد مخاطب نخورد.
 
9-هرگز نگویید: جواب سوال تان ساده است، الآن خواهم گفت
کار خیلی خوبی می کنید که به سوالات مخاطب در همان لحظه پاسخ می دهید. اما یک نکته مهم نمی بایست فراموش شود، سوال مطرح شده شاید برای شما و فرد سوال کننده واضح باشد، اما برای بقیه حاضرین در جلسه چطور؟ پس بهتر است سوال را تکرار کرده و اندکی پیش زمینه ارائه دهید، و سپس پاسخ سوال را ارائه کنید. در ضمن این کار به شما وقت اضافی برای فکر کردن به پاسخ را خواهد داد.
 
10-هرگز نگویید: سعی می کنم صحبتم کوتاه باشد
بسیاری از افراد این عبارت را می گویند، و جالب اینکه تقریبا هیچ کدام به آن عمل نمی کنند. لازم به ذکر است که برای مخاطب اصلا مهم نیست شما صحبتتان را طول می دهید یا خیر (مگر این که از پیش بدانند چیز بی خودی در انتظار آنها است!) آنچه برای شان مهم است، استفاده ای است که می توانند از صحبت های تان داشته باشند.
 
نکته ی اضافی: هرگز نگویید: واقعا؟ وقتم تموم شد؟ هنوز 25 تا اسلاید باقی مونده!
قبل از جلسه ی ارائه، حتما چندین بار تمرین کنید تا بتوانید مطالب خود را در زمان تعیین شده به پایان برسانید. حتی بهتر است وقت تان را طوری تنظیم کنید که ۵دقیقه اضافه بیاورید و به سوالات مخاطبین تان بپردازیدهمواره سعی کنید پیش از ارائه به طور کامل خود را آماده کنید. خودتان باشید، و مهمتر از آن این که حرفه ای باشید